علی جانم
یادم می آید روزی قبل از به دنیا آمدنت، دوستی به من گفت: که قدر نعمت پدر شدن را بدان، حتی اگر برای یک روز و یا یک ساعت و یا برای یک لحظه باشد. آن روز این حرف برایم بی معنا، سخت و غمناک بود. اما وقتی که تو را برای اولین بار دیدم و صدایت کردم و عکس العمل تو را دیدم، دنیایم تغییر کرد، انگار تمام وجودم خالی و پر شد. و چنان دلم اسیرت شد که گویا سال ها است که با تو زندگی کرده ام.
روزهایی بر من و مادرت و دوستانمان گذشت که نمی خواهم
اینجا در مورد آن بنویسم ولی تو آن روز ها بند بند وجودمان را با خودت گره زدی، تو مانند
یک استاد دست من را گرفتی و با خودت آوردی در سرزمین پدر ها، و مفهوم پدر را به
خوبی به من آموزش دادی، مفهومی که در اکثر پدر ها دیده نمی شود. آن
ها که فکر می کنند پدر کسی است که نان می آورد و یا آب می دهد و یا کسی که مدیر خانواده است و خیلی چیز های غلط دیگر. البته بگویم پسرم، من هم قبل از تولدت اینگونه فکر می کردم.
علی جانم
تو علاوه بر مفهوم پدر، مفاهیم شجاعت، توکل و صبر را آموختی. تو به من آموختی چگونه در اوج نگرانی، امیدوار باشم و چگونه در زمان نگرانی و امید بتوانم زندگی کردن را تجربه کنم . من قبل از تو بین زنده بودن و زندگی کردن فرقی قائل نبودم و حال امروز خدا را برای آن تک تک لحظاتی که توانستم زندگی کردن را تجربه کنم سپاسگذارم. امروز در حدود 33 سال است که زنده هستم و لی چه بگویم که شاید تجربه زندگی کردنم هنوز به یک ساعت هم نرسیده است.
علی جانم
حالا که جشن تولد سه سالگیت را باهم جشن گرفتیم، خواستم ایجا برایت بنویسم تا شاید روزی برسد که من دیگر نباشم و توبه اینجا سر بزنی و بخوانی آنچه را که به من آموختی ، تا خودت نیز فراموش نکنی که زندگی کردن خیلی مهمتر از زنده بودن است و آن را نیز به دیگران هدیه بدهی. دیگرانی که غرق در ابزار های زندگی مدرن شدند و هر روز حسرت داشته ها و نداشته های زندگی مدرن را می خورند و فراموش می کنند که اگر کسی بخواهد مفهوم پدر را درک کند و آن را با فرزندش زندگی کند نیاز به هیچ چیزی مادی ندارد و تنها چیزی که می خواهد زندگی کردن و انسان بودن و توجه به مفاهیم عمیق انسانی است.
دوستت دارم
پدر
درباره این سایت